آزار جنسی دختر 9 ساله جلوی چشم همسر در مشهد!


 دخترک لاغر‌اندام که چشمان معصومش در باتلاق کبود بدبختی گرفتار شده بود در دایره اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد افزود: ۱۰ روز قبل پدرم مرا همراه خود به خانه یکی از دوستانش که از او مواد مخدر می‌خرید برد و گفت: دخترم این جا منتظر باش و با بچه‌های عمو بازی کن، زود برمی‌گردم. من که قول داده بودم دختر خوبی باشم صورتش را بوسیدم و گفتم فقط زودتر بیا تا به خانه برگردیم.

ناگهان متوجه شدم در خانه باز مانده است. من خیلی سریع بیرون آمدم و پا به فرار گذاشتم. هوا خیلی تاریک بود و می‌ترسیدم جایی بروم. برای همین هم جلوی یک مغازه‌شیرینی فروشی نشستم و از ترس و وحشت گریه می‌کردم که ماشین پلیس را دیدم و از ماموران کمک خواستم
 
او را عمو صدا می زدم و فکر می‌کردم چون به من و پدرم کریستال می دهد، آدم خوبی است، اما از روزی که توی خانه اش زندانی شدم و او با حرکات و رفتار زشت خود آزارم می داد، فهمیدم آدم کثیف و بی رحمی است.من ۱۰ شبانه روز در خانه دوست پدرم ناله کردم و اشک ریختم تا این که بالاخره موفق شدم از آن جا فرار کنم و خودم را نجات دهم.

دختربچه ۹ ساله که پدرش او را در قبال خرید مقداری موادمخدر به یکی از دوستان قاچاقچی خود فروخته است در بیان داستان بغرنج زندگی اش گفت: پدرم به موادمخدر اعتیاد دارد و مادرم نیز ۲ سال قبل به خاطر قاچاق تریاک دستگیر شد و به زندان افتاد. من نتوانستم مثل دوستانم درس بخوانم و بعد از زندانی شدن مامان، زن غریبه‌‌ای که به خانه ما رفت و آمد داشت مرا به کریستال معتاد کرد.

الان یک شبانه روز است که «کریس» مصرف نکرده‌ام و انگار آتش به جانم افتاده! دخترک لاغر‌اندام که چشمان معصومش در باتلاق کبود بدبختی گرفتار شده بود در دایره اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد افزود: ۱۰ روز قبل پدرم مرا همراه خود به خانه یکی از دوستانش که از او مواد مخدر می‌خرید برد و گفت: دخترم این جا منتظر باش و با بچه‌های عمو بازی کن، زود برمی‌گردم. من که قول داده بودم دختر خوبی باشم صورتش را بوسیدم و گفتم فقط زودتر بیا تا به خانه برگردیم.

آن روز بابا با عجله رفت اما دیگر از او خبری نشد و دوست پدرم در این چند روز جلوی چشم همسرش مرا آزار و اذیت کرد و تازه می‌خواست مرا در اختیار مشتریان موادمخدر که به خانه او رفت و آمد داشتند قرار دهد.

فرشته ادامه داد: دیشب دلم خیلی گرفته بود و دعا می‌کردم راه فراری پیدا کنم.

ناگهان متوجه شدم در خانه باز مانده است. من خیلی سریع بیرون آمدم و پا به فرار گذاشتم. هوا خیلی تاریک بود و می‌ترسیدم جایی بروم. برای همین هم جلوی یک مغازه شیرینی‌فروشی نشستم و از ترس و وحشت گریه می‌کردم که ماشین پلیس را دیدم و از ماموران کمک خواستم.

این دختر کوچک در پایان با چشمان گریان گفت: از تمام باباها و مامان‌ها خواهش می‌کنم مراقب باشند تا معتاد نشوند و بچه‌های خود را دوست داشته باشند. درخور یادآوری است با پی‌گیری‌های کارشناس اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد و به دستور مقام قضایی، دخترک ۹ ساله به سازمان بهزیستی تحویل داده شده است و تحقیقات پلیس برای دستگیری متهمان پرونده ادامه دارد.

خرید محصولات زناشویی و بهداشتی با مجوز بهداشت

جالب و آموزنده از همه جا و همه چیز

*****************
******************
اگر می خواهید هر روز ایمیل های جذاب و دیدنی دریافت کنید در این گروه یاهوعضو شوید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

ضمن تشکر از توجه شما به این مطلب،نظرات سازنده شما در هر مطلب را صمیمانه ارج نهاده و اميد داريم بتوانيم از حسن نظر شما در راستاي افزايش سطح ارائه محتوا بهره گيريم.
نظر شماقابل روئیت برای عموم خواهدبود .